کد مطلب: 36011

راز ناپدید شدن شیدا دختر نوجوان ‌فاش شد | تکرار ماجرای شیما صباگردی در رودهن | قتل دختر ۱۳ ساله بخاطر وسوسه‌های شیطانی

تحقیقات در پرونده ناپدید شدن نوجوان ۱۳ ساله در پایتخت به بازداشت مردی ۴۰ ساله و اعتراف او به جنایت، ‌منجر شد.

راز ناپدید شدن شیدا دختر نوجوان ‌فاش شد | تکرار ماجرای شیما صباگردی در رودهن |  قتل دختر ۱۳ ساله بخاطر وسوسه‌های شیطانی

تحقیقات در پرونده ناپدید شدن نوجوان ۱۳ ساله در پایتخت به بازداشت مردی ۴۰ ساله و اعتراف او به جنایت، ‌منجر شد.

 چند روز قبل خانواده یک دختر نوجوان قدم در اداره پلیس گذاشتند و خبر از ناپدید شدن دخترشان دادند. پدر این دختر گفت: دخترم شیدا ۱۳ ساله بود که چند روز قبل برای رفتن به کلاس، ‌از خانه خارج شد و دیگر برنگشت. ما همه جا را به دنبال شیدا گشتیم اما اثری از او به دست نیاورده ایم.

با این شکایت، تحقیقات ماموران اداره چهارم پلیس آگاهی تهران زیر نظر دادیار شعبه اول دادسرای جنایی تهران شروع شد تا راز ناپدید شدن دختر نوجوان، ‌فاش شود. بررسی ها ادامه داشت تا اینکه پیامک عجیبی به خانواده شیدا از خط او ارسال شود. پیامک با این مضمون بود که «من برای رسیدن به عشق زندگی ام از خانه می روم اما بدانید شما خانواده من هستید و تا ابد دوستتان دارم.»

خانواده شیدا اما بیشتر مشکوک شدند و احتمال دادند که بلایی بر سر دختر نوجوانشان آمده است. از سوی دیگر بررسی ها نشان داد که پولی به حساب شیدا از سوی مردی ۴۰ ساله واریز شده است. این مرد دستگیر شد اما ادعا کرد که شیدا را نمی شناسد و پول را اشتباهی به حساب وی واریز کرده است. اما مشخص بود که مرد جوان دروغ می گوید. او اسرار ناپدید شدن شیدا را پنهان کرده بود تا اینکه سرانجام در بازجویی اعتراف کرد که شیدا را به قتل رسانده است.

او گفت: یک شب به همراه خانواده ام بودم که به صورت اتفاقی شیدا را دیدم. ۴ زن در حال کتک زدن او بودند که من به سمت آنها رفتم و شیدا را از دستش نجات دادم. او می گفت از خانه فرار کرده و می خواسته نزد پسر موردعلاقه اش در رستوران برود اما او در محل کارش نبود وهرچه گشته بود نتوانست پیدایش کند. من آن شب شیدا را به خانه ام بردند اما با اعتراض خانواده ام مواجه شدم. آنها گفتند که دختر نوجوان را تحویل پلیس بدهم تا نزد خانواده اش برگردد.

وی ادامه داد: بعد از چند ساعت دخترنوجوان از خانه مان فرارکرد و رفت سر کوچه. من هم دنبالش رفتم و چون دلم به حالش سوخته بود، پولی به حسابش واریز کردم. بعد او را سوار موتورم کردم تا تحویل خانواده اش بدهم. در بین راه اما وسوسه های شیطانی به سراغم آمد. مسیر را عوض کردم و رفتم سمت بیابان های رودهن. با من درگیر شد و اعتراض کرد که چرا به سمت رودهن حرکت کرده ام. با هم گلاویز شدیم که او فحاشی کرد. من هم با چوب دستی که روی موتور بود چند ضربه به سرش زدم که بیهوش شد. سپس جسد را در دره ای در همان حوالی انداختم.

این مرد پس از اقرار به جنایت، ‌با قرار قانونی روانه بازداشتگاه اداره دهم پلیس آگاهی تهران شد و ماموران راهی رودهن شدند تا جسد دختر نوجوان را پیدا کنند./ همشهری آنلاین

جنایت

جنایت هولناک در مشهد | قتل مادرزن جوان زیر چرخ‌ خودرو داماد 

مرد جوانی که پس از درگیری با همسرش برای درخواست میانجیگری به سوی خانه پدری او رفته بود، با صحنه‌ای مواجه شد که با جنایتی هولناک پیوند خورد.

در جلسه محاکمه‌ای علنی در خصوص قتل زن ۴۵ ساله به دست دامادش که صبح روز گذشته در سالن اجتماعات دادگستری خراسان رضوی به ریاست قاضی هادی دنیادیده و مستشاری قاضی محمدرضا جعفری رسمیت یافت، ابتدا اولیای دم بر خواسته صدور حکم قصاص نفس برای داماد سابق خود اصرار کردند.

در همین حال محمد، پسر مقتول، با اجازه رئیس دادگاه به تشریح ماجرای روز حادثه در مرداد سال ۱۴۰۰ پرداخت و گفت: «وقتی شوهرخواهرم خودرو را در خیابان محل زندگی‌مان (قاسم‌آباد) پارک کرد، من در حالی که چوبی در دست داشتم به سوی او حمله‌ور شدم و شیشه خودرو را شکستم. در همین حال پدرم خطاب به دامادمان فریاد زد که برو وگرنه دعوا می‌شود، ولی یاسر گاز خودرو را فشرد و مادرم را زیر گرفت.

پاهای مادرم زیر سپر خودرو گیر کرده بود که ما با سروصدا خودروی ساینای دامادمان را متوقف کردیم و آن را حدود یک تا یک متر و نیم عقب‌تر هل دادیم تا مادرم را بیرون بکشیم، ولی در حالی که چرخ جلوی سمت شاگرد روی پهلوی مادرم قرار گرفته بود و لاستیک بکسوات می‌کرد، او باز هم پدال گاز را فشرد تا حدی که پیکر خون‌آلود مادرم را چند متر روی کف آسفالت خیابان کشید و سپس از محل گریخت. ما هم با اورژانس تماس گرفتیم ولی مادرم جان خود را از دست داد.»

در ادامه جلسه رسیدگی به این پرونده جنایی، زمانی که همسر مقتول بر تقاضای قصاص نفس تاکید کرد، رئیس باتجربه شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی با اشاره به آیاتی از کلام ا...مجید و احادیثی در خصوص لذت گذشت، از وی خواست به عنوان بزرگ‌تر خانواده و همچنین به خاطر نوه خردسالش به گذشت و رضایت نیز بیندیشد.

سپس همسر مقتول، با اشاره قاضی دنیادیده، در تشریح حادثه تاسفباری که منجر به مرگ همسرش شده بود، در جلسه علنی دادگاه گفت: ابتدا چوب دست من بود که آن را بچه‌ها از من گرفتند.

وی در پاسخ به سوال مقام قضایی که پرسید چرا چوب برداشتید، گفت: آنها همیشه با هم درگیر می‌شدند، اما این بار خودم تصمیم گرفتم دامادمان را با چوب ادب کنم، ولی نمی‌دانستم در مسیر منزل ماست و به طرف خانه ما می‌آید.

در این هنگام رئیس دادگاه سوال کرد: ولی متهم مدعی است که با شما تلفنی تماس گرفته است.

همسر مقتول پاسخ داد: من فهمیدم گوشی زنگ خورد، اما نمی‌دانستم پشت خط کیست. کسی به من نگفت که یاسر تماس گرفته است. ولی لحظه‌ای که من دامادم را هل دادم که برو و توقف نکن، می‌دانستم درگیری او با پسرم بیشتر می‌شود و این همان لحظه‌ای بود که همسرم جلوی خودرو ایستاده بود.

در این هنگام قاضی جعفری (مستشار دادگاه) پرسید: همسر شما زمانی که دستش را روی کاپوت خودرو گذاشته بود، به پایین افتاد یا هنگام حرکت خودرو؟

همسر مقتول پاسخ داد: زمانی که خودرو رو به جلو رفت روی زمین افتاد، ولی ما خودمان خودرو را به عقب هل دادیم. این در حالی بود که او (متهم) می‌توانست به راحتی جلوی خودرو و همسرم را به وضوح ببیند.

در ادامه این محاکمه علنی، تنها متهم این پرونده جنایی نیز با دستور رئیس دادگاه در جایگاه متهمان قرار گرفت و اتهام قتل عمد را در حالی رد کرد که قاضی دنیادیده اتهام وی را بر اساس کیفرخواست صادره از دادسرای عمومی و انقلاب مشهد قتل عمد ذکر کرد و گفت: طبق کیفرخواست، عمل شما با این نحوه رانندگی نوعا کشنده است و بازپرس دادسرا نیز با دقت صحنه حادثه را ـ حتی با در نظر گرفتن زاویه تابش نور خورشید به درون خودرو ـ بازبینی و بازسازی کرده است. شما نسبت به مقابل خود دید کافی داشته‌اید و از سوی دیگر پزشکی قانونی هم صدمات متعدد را علت مرگ دانسته که با وضعیت رانندگی شما مطابقت دارد. حالا از خود دفاع کنید.

متهم با تسلیت گفتن به خانواده همسر سابقش و با رد اتهام قتل عمد گفت: «من و همسرم مانند خیلی از زوج‌ها با یکدیگر اختلافاتی در زندگی داشتیم. آن روز هم عصر جمعه پانزدهم مرداد بود که به همراه همسرم و دختر ۱.۵ ساله ام سوار بر خودرو در نزدیکی منزل پدرم بودیم که دوباره مشاجره لفظی بین ما شروع شد. این درگیری لفظی به حدی رسید که همسرم کنترل خود را از دست داد و فریاد زد یا خودرو را متوقف کن یا خودم را پرت می کنم. در همین حال در خودرو را باز کرد که من بلافاصله پدال ترمز را فشردم و خودرو را متوقف کردم.

بلافاصله دخترم را به منزل پدرم بردم که در نزدیکی منزل پدرزنم اقامت دارند. وقتی بازگشتم، همسرم گریه و زاری می کرد که از او خواستم درون خودرو بنشیند چون نمی‌خواستم کسی ما را در آن شرایط ببیند و آبروریزی شود. ولی گوش همسرم به این حرف‌ها بدهکار نبود. کاری از دستم برنمی‌آمد برا همین با پدرزنم تماس گفتم که دخترش را نصیحت کند. با کمال تعجب فهمیدم که پدرزنم در منزل خودشان حضور دارد چراکه آنها همیشه ۲ روز آخر هفته را به باغشان می‌رفتند.

سوار خودرو شدم و به طرف منزل پدرزنم رفتم تا او را نزد همسرم ببرم که با او صحبت کند، ولی وقتی به خیابان محل زندگی آنها رسیدم، همه اعضای خانواده‌اش بیرون منزل منتظر من بودند. در یک لحظه صدای وحشتناکی مانند صوت انفجار بلند شد و فهمیدم که شیشه عقب شکست و شیشه سمت راننده هم پودر شد. خرده‌شیشه‌ها روی دستانم ریخته و خونی شده بود. آن‌ها به سوی من حمله‌ور شدند و با ۲ یا ۳ ضربه چوب هم شیشه جلو را ریختند. من وحشتزده گوشی تلفن را برداشتم که پیاده شوم چون خیلی ترسیده بودم و قصد فرار داشتم یا می‌خواستم به پلیس زنگ بزنم و از آنها به جرم تخریب خودرو شکایت کنم.

ولی هنوز پای چپم از خودرو بیرون نیامده بود که پدرزنم شانه‌هایم را گرفت و در حالی که مرا به داخل خودرو هل می‌داد، فریاد زد «برو که تو را می کشد»! تا خواستم فرار کنم، محمد (برادرزنم) به خاطر شکسته بودن شیشه‌ها، دستانش را به ستون وسط خودرو کلاف کرد و داد زد «نرو، وایستا»! در آن شرایط نمی‌فهمیدم که مادرزنم زیر چرخ‌های خودرو افتاده است. فکر می‌کردم دنده جا نخورده، به همین خاطر دنده را خلاص کردم و دوباره جا زدم و بعد از طی مسافتی در کوچه دور زدم و نزد همسر سابقم رفتم.

من از مرگ مادرزنم خبر نداشتم. وقتی مرا به دادسرا بردند و تابلوی شعبه ویژه قتل عمد را روی اتاق قاضی دیدم تازه فهمیدم که مادرزنم فوت کرده است.»

قضات باتجربه دادگاه که با طمانینه خاصی به اظهارات متهم گوش می‌دادند، با پایان ماجرای این حادثه تلخ از زبان متهم، سوالات فنی و تخصصی خود را آغاز کردند. در این هنگام رئیس دادگاه پرسید: شما که دیدید خودرو به سمت جلو حرکت نمی‌کند و در شرایط خاصی هم قرار داشتید، چرا دنده‌عقب حرکت نکردید؟

متهم پاسخ داد: ما در آن کوچه عادت به حرکت به عقب نداریم و طبق معمول به جلو حرکت کردم.

قاضی: قبلا با برادر همسرت درگیری داشتید؟

متهم: من نمی‌دانستم برادرزنم در خانه پدرش است چراکه او بعد از ازدواج کمتر به خانه آنها می‌آمد. ولی همسرم مدام با برادرش تماس می‌گرفت که ما با یکدیگر دعوا کرده‌ایم.

قاضی: احساس نکردی خودرو از روی چیزی عبور می کند؟

متهم: من در شرایط خاصی قرار داشتم. تا کسی تجربه مشابهی نداشته باشد، شرایط و اوضاع مرا در آن وضعیت درک نمی‌کند. من در اینجا در صحت و سلامت ماجرا را توضیح می‌دهم، ولی در آن شرایط تحلیل درستی نداشتم. از سوی دیگر هم اختلافی بین من و مادرزنم نبود و او مرا دوست داشت.

در ادامه جلسه رسیدگی به این پرونده جنایی، وکلای اولیای دم و متهم هر کدام جداگانه به دفاع پرداختند و با ارائه توضیحاتی مختصر، از دادگاه مهلت خواستند دفاعیات کتبی خود را ارائه دهند که مورد موافقت قضات دادگاه قرار گرفت.

منبع: خراسان

 

آنچه دیگران میخوانند

دیدگاه تان را بنویسید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت دیجی سرگرمی هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    آخرین اخبار

    اخبار روز سایر رسانه ها

      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت دیجی سرگرمی هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

      تبلیغات متنی